«بوف کور» هدايت؛ دوست داشتني يا تنفر برانگيز؟!
تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۳۳۹۵۵۸
خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - پوريا ميرآخورلي: گفت و گو با عباس پژمان درباره بوف کورِ صادق هدايت، کتابي که پژمان معتقد است تحت تاثير چند اثر ديگر نوشته شده ولي اين موضوع از اهميت آن نمي کاهد.
کوئنتين تارانتينو در جايي گفته است: «در مورد فيلم هاي من هيچ حد وسطي وجود ندارد؛ يا آن ها را دوست دارند يا از آن ها متنفرند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در چنين شرايطي بررسي همه جانبه، به دور از غرض ورزي و جانبداري در مورد اثري که سال هاست در مورد آن بحث مي شود، کار دشواري است و در گفت و گو با عباس پژمان سعي شده است که به دور از جانبداري و عصبيت نظرگاه هر دو گروه مطرح شود. هرچند گفت و گو در مورد اثري که بعد از گذشت هشتاد سال همچنان هاله اي از ابهام پيرامون آن را فراگرفته است، کار دشواري به نظر مي رسد.
«بوف کور» از آن دسته آثاري است که نگاه به آن هيچ حد وسطي ندارد و مخاطبان آن به دو دسته تقسيم مي شوند؛ عده اي مخالف سرسخت آن هستند و عده اي ديگر با تعصب به جانبداري از آن مي پردازند. سوال اولم در مورد چرايي اين قضيه است. اساسا چرا چنين اتفاقي براي يک اثر مي افتد؟
اين مسئله بيشتر به جهان بيني هدايت بر مي گردد که قسمتي از آن در بوف کور هم منعکس شده است. شهرت او و همين طور شهرت خود بوف کور هم به اين مسئله دامن مي زند. هدايت جهان بيني وقتي به صورت رمان دربيايد، بسياري از کساني را که عقايد و تعصبات مذهبي دارند از خودش مي راند. جهان بيني هدايت حتي مورد قبول بسياري از روشنفکران چپ هم نبوده است؛ مخصوصا روشنفکران چپ قبل از انقلاب.
بسياري از روشنفکران چپ آن دوران بوف کور را چون اثر نوميدانه اي بود و کسي را تشويق به مبارزه با امريکا و ايادي آن نمي کرد، اثري منحط مي دانستند و ردش مي کردند. مخصوصا که نويسنده اش هم دائم در فکر خودکشي بود و آخر سر هم خودش را کشت. از نظر آن ها وظيفه هدايت اين بود که برود در زندان هاي شاه و زير شکنجه بميرد يا در مبارزات چريکي کشته شود، اما او هيچ اميدي به رستگاري بشر نداشت.
باري، اين مسئله در مورد طرفداران بوف کور هم بيشتر همين جهان بيني است که آن ها را به سوي خود مي کشد و اما از اين نکته که بگذريم، هنوز يک نکته ديگر هست که مي تواند در اين مسئله موثر باشد. اين هم به آن ابهام مربوط مي شود که در بوف کور هست.
کار هر کسي نيست بوف کور را بخواند و بفهمد اين کتاب چه مي گويد. بوف کور کتاب بسيار مبهمي است. بسياري از کساني که بوف کور را مي خوانند، در برابر اين ابهام دو جور واکنش نشان مي دهند؛ عده اي آن را نشانه اي از عظمت بوف کور مي دانند و آن را مي ستايند، عده اي ديگر هم آن را بي معني مي دانند يا دست کم چنين ابهامي را در اين کتاب بي مورد مي بينند.
موافقان بر اين عقيده اند که اين اثر بهترين اثر ادبيات داستاني ايران در تمامي دوره هاست. اين نظر به قدري فراگير شده است که عده اي که بوف کور را نخوانده اند يا نفهميده اند هم تحت تاثبر آن چنين حکمي صادر مي کنند. به نظر شما آيا مي توان در ميان آثاري که طي اين سال ها ذيل عنوان داستان و رمان به معناي مدرن آن منتشر شده است، «بوف کور» را داراي چنين جايگاهي دانست؟
بوف کور البته مشهورترين و بااهميت ترين رمان ايران است. براي اين که نشانه هاي اين اهميت و شهرت را مي توانيم ببينيم، اما اگر بگوييم بوف کور بهترين رمان ايران است، آن وقت ممکن است نتوانيم اين را براي همه ثابت کنيم. چون قبل از هر چيز بايد بگوييم بهترين رمان يعني چه. واقعا بهترين رمان يعني چه؟
فکر نمي کنم جواب دادن به اين سوال چندان ساده يا دست کم چندان سرراست باشد، اما آن جايگاهي که مي گوييد، من خودم چنان جايگاهي را براي بوف کور قائل هستم. البته فقط از جنبه هنري قضيه. براي اثبات آن هم خيلي دليل ها دارم. تا حالا دويست صفحه از آن ها را هم نوشته ام. البته بدون اين که حتي يک بار گفته باشم بوف کور بهترين رمان ايران است و از اين حرف ها. راستش يکي از بدبختي هاي بزرگ ادبيات امروز ايران همين است.
اين جور حرف ها را اگر يک بار در جاي درست به کار ببرند، ده بار در جاي غلط استعمال مي کنند. من خودم هر جا از اين حرف ها بخوانم يا بشنونم، معمولا هيچ تره اي برايشان خرد نمي کنم.
بوف کور موجي را راه انداخت که عده اي همچون بهرام صادقي در نوشتن «ملکوت»، عباس معروفي در نوشتن «پيکر فرهاد» و جعفر مدرس صادقي در نوشتن «گاو خوني» خواسته اند اين راه را بروند. آيا اين موج را بايد ماحصل بوف کور دانست يا اقتضاي زمانه؟ يعني اگر بوف کور نوشته نمي شد، چنين آثاري هم به وجود نمي آمد يا حداقل بدين شکل به وجود نمي آمد؟
اين مسئله در دنياي ادبيات و رمان خيلي عادي است. نويسندگان دائم از اين کارها مي کنند. بله، اگر بوف کور نوشته نمي شد، چنين آثاري هم به وجود نمي آمد. بگذاريد اين مسئله را اول در مورد خود بوف کور توضيح دهم. هدايت اين کتاب را زماني نوشت که دنياي هنر و ادبيات به شدت تحت تاثير نظريه ناخودآگاه فرويد بود. آن سال ها رمان هاي زيادي براساس اين نظريه نوشته شد. هدايت هم آثار فرويد را خوانده بود و نظريه ناخودآگاه او را خوب مي شناخت.
در آن سال هايي هم که بوف کور را نوشت، در فرانسه زندگي مي کرد؛ سال هايي که دوران طلايي سوررئاليسم در فرانسه بود و خود اين مکتب هم بر مبناي همان نظريه ناخودآگاه فرويد به وجود آمده بود. بنابراين در مورد خود بوف کور مي شود از «اقتضاي زمان» گفت. چرا که در دوران طلايي آن نظريه و اين مکتب به وجود آمد.
با اين حال چند تا اثر هم هست که بوف کور با الهام از آن ها يا در نقد آن ها خلق شد. آن اثرها اين هاست: «ناديا»ي آندره برتون، «ملوزين» فرانتس هلن، فيلم «دانشجوي پراگ».
هدايت در بوف کور نظر برتون در مورد زن را به شدت نقد مي کند. شواهد اين نقدر هم اين قدر زياد و گوياست که جاي هيچ شکي را در اين مورد باقي نمي گذارد، اما از «ملوزين» و «دانشجوي پراگ» فقط الهام مي گيرد. چون آن چيزي که خالقان آن ها در مورد زن مي گويند درست همان چيزي است که خود هدايت هم مي گفت. البته تصويرهايي هم در بوف کور هست که با الهام از «هملت» و «زمين هرز» و بعضي اثرهاي ديگر خلق شده است.
باري، در مورد خود بوف کور مي توان گفت که هم به اقتضاي زمان خلق شد و هم تحت تاثير چند اثر ديگر. اما اين رمان هايي که شما اسم برديد در مورد هيچ کدام آن ها از اقتضاي زمان نمي شود گفت. همه آن ها در اين نيم قرن اخير نوشته شده اند. در نيم قرن اخير هم اقتضاهاي زمان اين مملکت چيزهاي ديگري بوده است. اين ها همه تحت تاثير خود بوف کور و شخصيت هدايت به وجود آمده اند.
اين اثر چه ويژگي هايي دارد که موجب ماندگاري و تاثير آن بر ديگران شده است؟
بوف کور را نويسنده اي بسيار باهوش و باسواد نوشته است. اين نويسنده اولين نويسنده ايراني است که مثلا «اوليس» جويس را خواند. يا شايد هم اولين ايراني است که آن را خواند. اوليس هنوز هم که هنوز است به فارسي منتشر نشده است. اصلا من نمي دانم بعد از هدايت چند نويسنده ديگر ايران آن اثر را خواندند.
راستش فهميدن همان نادياي برتون هم کار هر کسي نيست. چون به زبان بسيار موجزي نوشته شده است. من ناديا را ترجمه کرده ام. يک صد و پنجاه صفحه هم درباره اش نوشته ام. به جرئت مي توانم بگويم هدايت اين کتاب را خيلي خوب فهميده بود، اما ماندم جواب اين سوال شما را به چه صورت بيان کنم. چون بايد خيلي موجز بيان کنم. باري، يکي از اين ويژگي ها که شما مي گوييد همان تاثير اين کتاب بر خواننده است.
بوف کور خيلي مبهم است، اما خواننده را تحت تاثير قرار مي دهد. اين را مي گويند امپرسيونيسم و مبناي علمي دارد. اخيرا علم مغز و اعصاب نشان داده است مغز انسان آثار هنري مبهم را مي تواند زيبا ببيند. من اين را در جاي ديگري به تفصيل نوشته ام.
يکي ديگر از آن ويژگي ها هم اين است که بوف کور در کشوري خلق شد که هنوز جز رئاليسم سوسياليستي و رمانتيسم تقريبا هيچ چيز ديگري از رمان نمي شناخت و مقدر بود تا سال هاي سال هم همچنان نشناسد. پس نيايد چندان عجب باشد اگر در چنين سرزميني چنين اثري ماندگار مي شود. مخصوصا که اثري است که حتي از همتايان جهاني خود چيزي کم ندارد. اما مي دانم اين نمي تواند جواب سوال شما باشد. اگر دوست داشتيد جواب کامل تري براي اين سوال بخوانيد در «من و بوف کور» بخوانيد. يادداشت هايي هم به نام «عموهاي بوف کور» در کانال تلگرامي ام هست. آن جا هم مي توانيد بخوانيد.
مجله «فيلم» در دهه شصت، که دوره رواج شايعات بود، مطلبي منتشر کرد که هيچکاک درصدد ساختن فيلمي از روي بوف کور بوده است. آيا اين مسئله صحت دارد؟
همين که فقط در مرحله «درصدد بودن» بوده است و از آن جا جلوتر نيامده است، کل اين خبر را مشکوک و بي اعتبار مي کند. شما هم ديگر اين را جايي تکرار نکنيد.
اين گفته را از محمدحسن شهسواري شنيدم که طي گفت و گويي که با هم داشتيم به اين سمئله اشاره کرد. اگر از مجله «فيلم»بازها بپرسيد نيز مي توانند آدرس آن شماره را بدهند؛ بگذريم. تاکنون دو اثر از روي اين رمان اقتباس شده است که يکي از آن ها به دليل مخالفت هدايت اجازه اکران پيدا نکرد.
دليل آن اتفاق چه بود؟ هدايت با اقتباس از آن ها موافق بود و بعدا پشيمان شد؟ چرا هيچ يک از اين دو اثر، آن گونه که بايد، نتوانست اقتباس خوبي از اين اثر به شمار برود؟ آيا اين مسئله به علت ماهيت خود بوف کور يعني سيال ذهن بودن آن است که مايه نمايشي و سينمايي ندارد يا به خاطر توقع بالاي مخاطبان کتاب و نازل بودن فيلمنامه اي است که روند اقتباس در آن به خوبي شکل نگرفته بود؟
ببينيد! اصل مسئله اين است. کسي مي تواند از بوف کور فيلم بسازد که فهميده باشد بوف کور چه مي گويد. حتما آن فيلم که در زمان خود هدايت ساخته شد و او اجازه اکران را نداد چيزي از خود بوف کور را نتوانسته بود تصوير کند. اصلا يکيش همين نفهميدن هاي بوف کور بود که هدايت بدبخت را وادار به خودکشي کرد. يک جا در مورد اطرافيانش گفته بود حتي بديهي ترين چيزها را در اين کتاب نفهميدند. گفته بود جنبه جالب تر اين نفهميدن ها هم آن بود که وقتي بديهيات را از من مي پرسيدند و من برايشان توضيح مي دادم، آخر سر مي گفتند، آره، ما هم همين طور فهميدم بوديم.
راست گفته بود. بعضي از اين جور سوال ها را که در نامه اي است که يکي از دوستان فرهيخته او به او نوشته است، من ديده ام. باري، فيلمسازي مي تواند از بوف کور فيلم بسازد که مثلا بفهمد آن کسي که جسد دختر اثيري را تکه تکه مي کند و تکه ها را مي ريزد توي صندوق، آن خودِ راوي نيست. پيرمرد کالسکه چي است که آن جسد را تکه تکه مي کند. يا آن جا که بعد از مرگ دختر اثيري و سردشدن کامل جسد او، چشم هايش ناگهان يک لحظه باز مي شود، آن چشم ها متعلق به خود آن دختر نست. آن چشم ها که ناگهان باز مي شود متعلق به دختر ديگري است.
هدايت بعضي از اتفاقات مهم زندگي خودش را هم به بوف کور منتقل کرده است. يا به قول خودش «ترانسپوزسيون» کرده است. اين دو تا دختر هم، که در بخش اول بوف کور هستند، از زندگي خود او به بوف کور منتقل شده اند. الان ديگر معلوم شده است که هدايت در دوران جواني اش دو بار عاشق شده بود. از دختر اولي علاوه بر بوف کور در يکي از داستان هاي کوتاهش هم حرف زده است.
در عروسک پشت پرده، دختر دوم هم همان ماري ترز فرانسوي بوده که يک نامه ها عاشقانه اش به صادق هدايت هم منتشر شده است. ضمنا، خود چشم ها هم در بوف کور تصوير يا سمبل عشق هستند: «زندگي من ته اين چشم ها غرق شده بود. تمام زندگي دردناک زندگي ام را پشت آن ها ديدم.»
آن پيرمرد کالسکه چي که در بخش اول بوف کور است تصويري از گذشته مرد است که نمي گذارد او زن بگيرد. اما آن پيرمرد خنزرپنزري، که در بخش دوم است، تصويري از گذشته مرد است که براي مرد زن مي گرد. حتما ديده بود آن فيلمساز هيچي از اي نکته هاي بوف کور را نفهميده است، پس اجازه نداده بود آن فيلم را که از بوف کور ساخته بود اکران کند.
مخالفان بر اين عقيده اند که اين اثر پر از ايرادات ساختاري است و گفته مي شود «اورليا»ي ژرار دو نروال اثري است که بوف کور خيلي شبيه به آن است و هدايت از آن کپي کرده است. شباهت هاي ميان اين دو اثر مشکوک نيست؟ هرچند که خود هدايت مي گويد: «اگر اي اثر را زودتر مي خواندم، بوف کور را نمي نوشتم.» اما با توجه به اين که اورليا اثر معروفي در فرانسه به شمار مي رود و نروال تاثير بسزايي بر روي جنبش سوررئاليسم داشت، بعيد به نظر نمي رسد که هدايت آن را نخوانده باشد؟
کجا بوف کور خيلي شبيه اورلياست! فوق فوقش شباهت هاي خيلي سستي بين اورليا و بوف کور هست. بوف کور از اين جور شباهت ها با خيلي اثرهاي ديگر هم مي تواند داشته باشد. اصلا براي هر رماني مي توان چند تا رمان ديگر پيدا کرد که از اين جور شباهت ها با آن ها داشته باشد. آن اثرهايي که هدايت در نوشتن بوف کور از آن ها الهام گرفته است اثرهاي ديگري است. اتفاقا او نشانه هاي جالبي هم از اين اثرها در بوف کور گذاشته است. مثلا در ناديا پنج تا سطر نقطه چين هست. در آن بوف کوري هم که در بمبئي چاپ شد دقيقا پنج تا سطر نقطه چين هست. يک نشان فيزيکي ديگر هم از ملوزين در بوف کور هست. اين را هم من در «من و بوف کور» توضيح داده ام.
يا در مورد فرويد، چند جا در بوف کور به نظريه جواب هاي او اشاره مي کند. چند تا خواب هم که در بوف کور هست، همه را دقيقا براساس نظريه خواب ها فرويد ساخته است. در مورد فيلم دانشجوي پراگ هم باز خودش به يکي از دوستانش مي گويد اگر مي خواهي بداني آن پيرمردهاي بوف کور کيستند و چه مي گويند، برو فيلم دانشجويپراگ را ببين. آن وقت بعضي ها دنبال اين هستند بوف کور را متاثر از هر اثري بدانند مگر آن هايي که خود او چيزي درباره شان گفته يا نوشته است.
اصلا در مورد اورليا کجا گفته «اگر اين اثر را زودتر مي خواندم بوف کور را نمي نوشتم؟» اگر گفته باشد حتما به طنز گفته است. در هر حال، عرض کردم، من شباهت چنداني بين بوف کور و اورليا احساس نکردم.
در جايي خواندم که رژه لسکو- مترجم فرانسوي «بوف کور»- از هدايت پرسيد که آيا «اورليا» را خوانده است؟ و پاسخ هدايت اين بود که اگر آن را زودتر مي خواندم، «بوف کور» را نمي نوشتم. در مورد ايرادات ساختاري «بوف کور» نظرتان چيست؟
و اما در مورد آن ايرادات ساختاري. بوف کور، به قول خود هدايت، رمان انکونسيان است. همان طور که گفتم، رمان انکونسيان يعني رماني که به زبان ناخودآگاه نوشته شده است. اين رمان ها يک نمونه بسيار خوب و رايج طبيعي هم دارند. يعني همان خواب هاي که مي بينيم. در هر حال، طبق آنچه فرويد مي گويد، خواب ها هم نوعي رمان انکونسيان هستند.
توجه به اين نکته مي تواند بسيراي از مسائل را در مورد بوف کور حل کند. فرويد مي گفت خواب ها يک محتواي ظاهري دارند و يک محتواي باطني. محتواي ظاهري شان همان داستاني است که در آن ها اتفاق مي افتد، اما همه اجزاي اين داستان معنايي پنهاني در خود دارند. به طوري که اين معناها يک رابطه ارگانيک با هم ايجاد مي کنند که همان محتواي پنهاني است. اصل هم در خواب ها همين محتواي پنهاني است. يعني هر خوابي براي اين به وجود مي آيد که آن محتواي پنهاني را بيان کند.
باري، در ظاهر خواب ها معمولا ساختار چندان محکمي احساس نمي شود. ساختار واقعي هر خوابي در محتواي پنهاني آن است. در مورد بوف کور هم همين طور است. چرا که بوف کور هم رمان خواب گونه است. ممکن است در ظاهر آن چيزهايي باشد که ارتباط آن ها با يکديگر چندان محکم به نظر نيايد، اما معناي همه آن ها يک رابطه بسيار محکمي با هم دارد. من معناي همه صحنه ها و تصويرهاي بوف کور را در من و بوف کور گفته ام و رابطه ارگانيک آن ها را هم نشان داده ام.
اگر هاله پيرامون بوف کور را ناديده بگيريم، آن وقت اين اثر را بايد کاملا فاقد اشتباهات ساختاري و بنيادي دانست؟
بعضي بديهيات است که متاسفانه هيچ کس در دنياي نقد به آن ها توجه نمي کند. واقعا عجيب است. اگر سبک اثرا ادبي را نشناسيم، نمي توانيم معناي آن را خوب بفهميم. اگر معناي اثر را ندانيم، نمي توانيم آن را نقد کنيم. اگر اين مسئله را در مورد بوف کور در نظر بگيريد، آن وقت خواهيد ديد آن همه نقدي که درباره اين کتاب نوشته اند و آن همه حرف هايي که درباره اش زده اند، چه ارزشي مي تواند داشته باشد.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۳۳۹۵۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ستاره شمس آذر: به تیمهای بزرگتر هم فکر میکنم!
به گزارش "ورزش سه"، تیمهای شمسآذر قزوین و پیکان در هفته بیستوپنجم لیگ برتر مقابل هم قرار گرفتند و یشمیپوشان قزوین با گل دقایق پایانی حسین گودرزی 2 بر یک خودروسازان را شکست دادند. شاگردان سعید دقیقی در اکثر دقایق این مسابقه توپ و میدان را در اختیار داشتند و موقعیتهای بیشتری روی دروازه پیکان ایجاد کردند، اما تیرک دروازه، درخشش ناصری و بیدقتی بازیکنان شمسآذر مانع بیشتر شدن اختلاف گل شد و شمسآذر با تک گل زودهنگام پوریا سرآبادانی از حریف خود پیش بود.
در دقیقه 89 مسابقه حامد پاکدل با نفوذ فوقالعادهای که داشت، توانست گل تساوی را به ثمر برساند و با توجه به شوک ناگهانی که به شمسآذر وارد شده بود، به نظر میرسید دقایق پایانی برای شمسآذر سخت خواهد گذشت و این پیکان باشد که حملاتی را روی دروازه آنها شکل دهد، اما تیم میزبان خیلی زود توانست روی ضربه فوقالعاده حسین گودرزی گل دوم را به ثمر برساند و در وقتهای اضافه مسابقه پیروزی را به دست آورد.
امیرمحمد نسایی، بازیکن تکنیکی تیم فوتبال شمسآذر قزوین، در گفتوگویی که با شهروند داشت، درخصوص پیروزی تیمش مقابل پیکان در هفته بیستوپنجم لیگ برتر صحبتهای به میان آورد و همچنین درباره آینده خود در این باشگاه سخن گفت و تاکید داشت که احتمال کمی وجود دارد که این بازیکن در جمع شاگردان سعید دقیقی باقی بماند و فصل آینده در تیم دیگری توپ خواهد زد.
*ابتدا درباره پیروزی شمسآذر قزوین مقابل پیکان صحبت کنید و این پیروزی چقدر در روحیه و شرایط تیم تاثیرگذار بود؟
دیدار خیلی خوبی بود، کل بازی در اختیار ما بود و میتوانستیم بیشتر گل بزنیم. اگر تماشاگران حضور داشتند، شرایط بهتری رقم میخورد، اما کارهای تاکتیکی خود را انجام دادیم. در 10 دقیقه آخر از شکل خود خارج شدیم وگرنه میتوانستیم گلهای بیشتری بزنیم و توانستیم یک رتبه در جدول بالاتر بیاییم.
*حضور یکی از هواداران در رختکن تیم شمسآذر یکی از اتفاقات جالب بعد بازی بود. شما از حضور این هوادار مطلع بودید؟
اطلاعی نداشتیم که آن هوادار به رختکن میآید و در آن زمان داشتیم لباس عوض میکردیم که دیدیمش و با یکی از بازیکنان تصمیم گرفتیم با او عکس بگیریم. آن هوادار هم از این اتفاق بسیار خوشحال بود. البته من از او خوشحالتر بودم که این عکس را گرفتم، امیدوارم او هم خوشحال شده باشد.
*در این مدت اتفاقات جالبی برای تو رقم خورده است و هفته گذشته هم خانوادهات برای دیدن بازی به ورزشگاه آزادی آمده بود.
خانواده همیشه باعث روحیه و انگیزه زیاد میشود و امیدوارم در ادامه هم حضور زنان در ورزشگاه باعث پیشرفت شود.
*تو یکی از عوامل اصلی صعود شمسآذر قزوین به لیگ برتر بودی. تا الان از عملکردت راضی بودی؟
میتوانست بهتر باشد و همیشه آدم دوست دارد شرایط بهتری را برای خود رقم بزند. شمسآذر هم سال اولی است که به لیگ برتر آمده است و کمکم شرایط دارد مهیا میشود. خیلی از تیمهای پایین جدولی با هزینههای بیشتری وارد مسابقات شدند. دوست دارم عملکرد بهتری داشته باشم، اما همین که بتوانم به تیم کمک کنم، فکر کنم خوب و کافی باشد.
*پس حتما دوست داری به تیمهای بهتری هم ملحق شوی؟
قطعا. همه دوست دارند به تیم های بزرگتر راه پیدا کنند، البته شمس آذر تیم خوب و دوستداشتنی است.
*اگر روزی از استقلال و پرسپولیس پیشنهاد داشته باشی، کدام تیم را انتخاب میکنی؟
بستگی به شرایط دارد و باید ببینم کدام تیم برای آیندهام بهتر خواهد بود.
*با توجه به شرایط سنیات، دوست داری روزی پیراهن تیمملی را بپوشی؟
قطعا هر کسی دوست دارد که پیراهن تیمملی را بپوشد. در این مدت باب شده است که جوانترها به تیمملی بیایند، اما تلاش خود را میکنم و اگر حقم باشد، امیدوارم روزی برای تیمملی هم بازی کنم. ناامید نیستم و میدانم که آقای قلعهنویی همه ما را زیر نظر دارد. امیدوارم که بتوانم با عملکرد خوبم و تلاش بیشتر، نظر ایشان را جلب کنم و بتوانم پیراهن مقدس تیم ملی به تن کنم.
*تا چه زمانی با شمسآذر قزوین قرارداد داری؟
من سال بعد هم با شمسآذر قرارداد دارم.
*این فصل تیمت را در لیگ برتر چطور دیدی و شرایط برای فصل بعد چگونه است؟
من احتمال زیاد در شمسآذر نخواهم ماند و فصل بعدی در تیم دیگری توپ خواهم زد. اگر هم قرار بر ماندن باشد، باید ببینیم شرایط تیم چطور است، چون شمسآذر یک تیم خصوصی است و باید دید قرار است مدیران به چه شکل قرار است تیمداری کنند.
*در نقل و انتقالات نیمفصل پیشنهادی داشتی و آیا مقصد احتمالی برای فصل آینده وجود دارد؟
بله، در نیمفصل پیشنهاد داشتم، اما برای فصل بعد، تیمها دچار تغییرات میشوند و الان نمیشود روی صحبتها حساب باز کرد.